پيامهاي ارسالي
+
بغضهاي مرطوب مرا باور کن ، اين باران نيست که ميبارد
صداي خسته ي قلب من است که از چشمان آسمان بيرون ميريزد .
#حسين عاشوري#
92/12/9
+
پنجره ي باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهايم را ببين که هوايت ديوانه شان کرده
دلم برايت تنگ است
+
باز شب شد چقدر تنهايم
گفته بودي که شبي مي آيم
باز شب شدواز پنجره ام
همچنان راه تورامي پيمايم
کنج اين پنجره ها شب همه شب
منم و گريه و هاي و هايم
پشت اين پنجره هاتابه سحر
پنجه بر پيکر خاک مي سايم
نکند بيهوده عمر خود را
پشت اين پنجره ها مي فرسايم
نکند بيهوده تکرار شود
قصه ي چشم به راهي هايم
بازچون ديشب وشبهاي دگر
ميروم پنجره رابگشايم
باز شب شد،شب واز پنجره ام
همچنان راه تو رامي پيمايم
شاه توري
91/9/18
+
نگاهت آسمانم بود و گم شد
دو چشمت سايبانم بود و گم شد
به زير آسمان در سايه ي تو
جهان در ديدگانم بود و گم شد