آغاز غروب برایم مرگ رویابود...
باغیبت تو؛.....
بغض رابرای همیشه میهمان وجودم کردم....
عمق نگاهم در آیینه به من میگویدکه رفتنت ونبودنت انگاربرایم هزارسال گذشته است..
همیشه ازآیینه متنفربودم چراکه هیچ گاه بازتابش،هیچگاه نگاه خندان من وتونبود....
همیشه باخنده ای مرموزبه من میگویید که تودرآیینه هم همیشه تنهایی...
هیچ کس مثل تونبود...
[ جمعه 92/12/9 ] [ 11:33 عصر ] [ هستی ح ]